® اطفال معاصر :
با سلام و تشکر از اینکه به ما پیوستید. من ویرایشگر جاشوا فیچ هستم ® اطفال معاصر. امروز من اینجا هستم با دکتر اندرو لام، نویسنده کتاب “استادان پزشکی: بزرگترین پیروزی های ما در مسابقه برای درمان مرگبارترین بیماری های بشریت”، که قرار است در 18 آوریل منتشر شود. دکتر لام، از اینکه به ما پیوستید بسیار سپاسگزاریم. . آیا می توانید کمی بیشتر درباره خود به مخاطبان ما بگویید؟
اندرو لام، دکتر:
مطمئن. خیلی ممنون که من را دعوت کردی، جاشوا. من یک جراح شبکیه چشم هستم که در ماساچوست غربی تمرین می کنم. من استادیار دانشکده پزشکی دانشگاه ماساچوست هستم.
® اطفال معاصر :
دکتر لام، آیا میتوانید در مورد چگونگی تبدیل دیابت نوع 1 در کودکان، که اساساً یک درمان رژیم غذایی گرسنگی به انسولین و نوع داستان پشت آن تبدیل شد، صحبت کنید؟ و چرا لازم دانستید وارد کتاب خود شوید؟
لام:
بله، یک فصل کامل در مورد دیابت در کتاب وجود دارد. و من فکر می کنم باید به خاطر داشته باشید که همانطور که قبلا اشاره کردید، کشف انسولین دیابت نوع 1 یک حکم اعدام بود، می دانید، آیا می توانید تصور کنید که پدر و مادر باشید و به شما گفته شود که غذا به معنای واقعی کلمه فرزند شما را می کشد؟ می دانید، من و شما ممکن است به 2000، 2100 کالری در روز نیاز داشته باشیم. اما تنها درمانی که داشتند این بود که اساساً این بچهها را گرسنگی میدادند و به آنها غذای کمتری میدادند تا زنده بمانند و بنابراین این بچهها شاید یک رژیم غذایی کالری حدود 300 کالری داشته باشند، این چه شکلی است؟ این مانند یک تخم مرغ برای صبحانه، شاید پنج زیتون، و دو قاشق از بروکسل، جوانه برای ناهار، یک تخم مرغ برای شام، و شاید چند قاشق اسفناج است. همین است، این چیزی است که ما در مورد آن صحبت می کنیم. و با انجام این کار، شما وحشتناک خواهید بود. و اساساً ممکن است متحدانتان را برای یک سال بیشتر کنید، بنابراین تصور بیماری غم انگیزتر از دیابت نوع 1 دشوار است. اکنون، داستان کشف انسولین واقعاً یکی از بزرگترین داستان های تاریخ بشریت است. می دانید، این جراح کانادایی به نام فردریک بانتینگ متمرکز است. و او به نوعی شکست خورده بود. می دانید، او در انتاریو تمرین داشت، اما چندان موفق نبود. او اساساً بیماران بسیار کمی داشت. و سعی کرد با سخنرانی در یک دانشکده پزشکی امرار معاش کند. و او این کار را حدود 2 دلار در ساعت انجام می داد. یعنی خیلی متواضع بود. و بنابراین یک روز به او مأموریت داده شد تا در مورد متابولیسم کربوهیدرات سخنرانی کند، نه چیزی که او، مثلاً به آن ادامه داده بود. بنابراین تصمیم گرفت در مورد آن بخواند. و یک شب، او تا دیر وقت بیدار بود و در حال خواندن مقاله بود، و با مقاله ای از یک آسیب شناس آمریکایی برخورد کرد که بیماری را شناسایی کرده بود که دارای سنگ مجرای پانکراس بود که جریان آنزیم های گوارشی را مسدود کرده بود. و آنچه در مورد این گزارش جالب بود این بود که سلولهای آسینار پانکراس که تمام آنزیمهای گوارشی را تولید میکنند، آتروفی شدند و تنها جزایر لانگرهانس باقی ماندند. اکنون، در آن زمان، پزشکان به نوعی مشکوک بودند که لوزالمعده با دیابت ارتباط دارد، اما نمی دانستند چگونه، و می توانستند جزایر سلول های لانگرهانس را ببینند، اما نمی دانستند چه می کنند یا چه می کنند. تولید شده. و آنها فکر می کردند که دلیل اینکه نمی توانند محصول سلول ها را جدا کنند این است که هر آنچه ساخته می شود توسط تمام آنزیم های گوارشی غرق شده و از بین می رود. بنابراین اگر بانتینگ این اپیفانی را داشت، او گفت، خوب، من جراح هستم، چه میشود اگر من مجرای پانکراس را در برخی از سگها ببندم یا ببندم، مثل هفت یا هشت هفته این کار را انجام میدادیم، تا سلولهای آسینار که فقط آنزیم هستند، عمل کنند. برو، و سپس سلولهای جزایر و هر چیزی که ساختهاند را رها کنم، سپس میتوانم این پانکراسها را بیرون بیاورم، آنها را له کنم، مقداری عصاره بگیرم و آنها را به سگهایی که دیابت داشتند تزریق کنم و ببینم چه اتفاقی افتاده است. بنابراین میتوانید تصور کنید که او این کار را میکند، این سگها مثل این هستند که روی زمین دراز کشیدهاند و از دیابت بیحال میمیرند، او عصارهاش را به داخل تزریق میکند و ناگهان آنها بالا و پایین میپرند، از کوره در رفته، سراسیمه و روی صورتش لیس میزنند. منظورم این است که به معنای واقعی کلمه یک معجزه بود. و داستان بسیار عمیق تر از این است. اما اساساً این شروع چیزی بود که دیابت را از حکم اعدام به یک بیماری مزمن قابل کنترل تبدیل کرد. و البته، داستان واقعاً فقط از آنجا شروع می شود زیرا همانطور که من به تنش خصومت، حسادت، حسادت بین همکارها اشاره کردم یک حماسه واقعی بود. می دانید، دعواهای فیزیکی زیادی وجود داشت، بحث و جدل در مورد اینکه چه کسی چه کاری را انجام داده است. بنابراین واقعاً یکی از آن داستان های عالی است. این حماسه ای پر از شکست، اما همچنین پیروزی است. و این یکی از باورنکردنی ترین داستان هایی است که می توان گفت.
® اطفال معاصر :
با تشکر از شما، دکتر لام، و آیا می توانید بیشتر به این موضوع بپردازید که چگونه یک بار این فرآیند درمان با انسولین ساده شد که فواید آن، به ویژه برای گروه کودکان، به وجود آمد؟
لام:
یعنی معجزه آسا بود منظورم این است که موارد شناخته شده خاصی وجود داشت که بنتینگ در اوایل درمان یکی از آنها دختر کوچکی به نام الیزابت هیوز بود که پدرش چارلز ایوانز هیوز بود که اساساً در آن زمان وزیر امور خارجه ایالات متحده بود. این یکی از نمونههای معروفتر است و او را به یک آسایشگاه در نیوجرسی فرستاده بودند، جایی که، میدانید، اگر میخواهید کسی را در روز 300، 400، 500 کالری نگه دارید، میتوانید باید غذا را قفل کنم شما باید غذا را با دقت زیاد بپزید. شما باید هر کاری را که آنها انجام می دهند اندازه گیری کنید تا بررسی کنید که چقدر ورزش می کنند. منظورم این است که او در این مکان زنده مانده بود. منظورم این است که ما در مورد وزن، بسیار زیر 100 پوند، مانند 60 پوند، 55 پوند صحبت می کنیم. بنابراین او یکی از اولین بیماران بانتینگ بود و بلافاصله پس از شروع تزریق انسولین شروع به خوردن کرد. و او، می دانید، رژیم غذایی او، نامه هایش پر از نامه های داستان است، مادرش می گوید من اولین نوع غذا یا میوه ای را که در سه سال گذشته خورده ام، می دانی، می توانی تصور کنی که ? باورنکردنیه. و بنابراین او در واقع زندگی بسیار طولانی داشت. و زندگی او اساساً در آخرین لحظه با انسولین ایستاده بود. و بنابراین، عکسهای زیادی نیز از کودکانی وجود دارد که اسکلتی به نظر میرسند و بعد از یک سال، واقعاً سیر هستند، بدن کامل دارند و وزن زیادی پیدا کردهاند، حتی چاق، و این باورنکردنی است. تحول، رستاخیزهایی که اتفاق افتاد. دکتر الیزابت هیوز از نیوجرسی، به ملاقات او در تورنتو آمد و حتی او را نشناخت، حتی اگر سال ها در موسسه او زندگی می کرد. این شگفت انگیز است.
برای اطلاعات بیشتر در مورد کتاب لام اینجا را کلیک کنید.